سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دخترونه

نقش زن در غرب

    نظر

خانم "م.ی" از آلمان غربی می گوید : اروپا دو مشخصه ظاهر دارد، یکی صنعت و دیگری زن ، صنعت را جهت پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی بکار میگیرند و از زن در جهت قالب کردن صنعت خویش استفاده می کنند .
در اینجا هیچ کالایی تبلیغ نمی شود مگر آنکه زنی معرف آن کالا باشد ، حال خواه آن کالا غذای سگ باشد یا ماده تمیز کننده توالت ، خواه اتومبیل باشد یا حتی لباس های مردانه ، اگر اروپا از طریق زن وارد نمی شد  قطعا تسلطی بر جوامع تحت ستم بشری نداشت مانند دولت اسلامی اندلس در اسپانیا که دشمنان با بسیج دختران مسیحی در مسیر جوانان مسلمان مصمم آن روز و به وسیله زن و شراب و به انحراف و فساد کشاندن حکام اسلامی در اندلس ، دولت اسلامی را ساقط کردند .آنچه در اینجا زیاد مشاهده می کنیم زیر پا نهادن احساسات و عاطفه است .
زنان احساس پاک مادر بودن  را از دست داده اند و به خاطر چیز های پوچ و بی اساس از قبیل حفظ اندام یا مزاحم بودن بچه با رفتن به مهمانی و شب نشینی های آنچنانی یا پایبند نبودن مردان به زندگی ، نسل آینده را زیر پا می گذارند ، می گویند داشتن سگ خرج کمتری از بچه دارد و دردسری هم ندارد .

اگر حلال زاده ای بخوان !!!

    نظر

کلاهی که غربی ها سر ما گذاشتند ...
دو خیاط به شهری وارد شدند و پادشاه را فریفتند و
گفتند :ما در فن خیاطی استادیم و بهترین لباس ها را که برازنده
قامت بزرگان باشد می دوزیم ، اما از همه مهمتر ، هنر ما این است که
می توانیم لباسی را برای پادشاه بدوزم که فقط حلال زاده ها
قادر به دیدن آن باشند و هیچ حرامزاده ای آن را نبیند .
اگر اجازه فرمایید چنین لباسی برای شما نیز بدوزیم .
پادشاه با خوشحالی موافقت کرد و دستور داد مقادیر هنگفتی
طلا و نقره در اختیار دو خیاط گذاشتند تا لباسی با همان
خاصیت سحرآمیز بدوزند که تارش از طلا و پودش از نقره باشد .

خیاط ها پول و زر و سیم را گرفتند و کارگاهی عریض و طویل دایر کردند و
دوک و چرخ و قیچی و سوزن را براه انداختند و بدون آنکه
پارچه و نخ و طلا و نقره ای مصرف کنند دست های خود را
چنان استادانه در هوا تکان دادند که گویا مشغول دوختن لباسند .
روزی پادشاه نخست وزیر را به دیدن لباس نیمه کاره فرستاد
اما صدر اعظم هر چه نگاه کرد چیزی ندید ، از ترس آنکه مبادا
دیگران بفهمند که او حلال زاده نیست با جدیت تمام زبان به
تعریف لباس و تمجید از هنر خیاطان گشود و به پادشاه گزارش داد که
کار لباس به خوبی رو به پیشرفت است .
ماموران عالی رتبه دیگر هم به تدریج از کارگاه حیاطی دیدن می کردند ،
همه پس از آنکه با ندیدن لباس به حرامزادگی خود پی می بردن این
حقیقت تلخ را پنهان می کردند و بالاخره نوبت به پادشاه رسید و
به خیاط خانه سلطنتی رفت تا لباس زربفت عجیب خود را به تن کند
البته او هم چیزی ندید و پیش خود گفت معلوم می شود
فقط من یکی در میان این همه حلال زاده نیستم او هم با کمال دیر باوری و
ناراحتی ناچار وجود لباس و زیبایی و ظرافت آن را تصدیق کرد و
در مقابل آیینه ایستاد تا آن را به تن او اندازه کنند ، خیاطان حقه باز
پس رفتند و پیش آمدند و لباس موهوم را بر تن پادشاه راست و درست کردند .
و آن بیچاره لخت ایستاده بود و از ترس سخن نمی گفت و
ناچار دائما از داشتن چنین لباسی اظهار مسرت نیز می نمود .
سر انجام قرار شد جشنی عظیم در شهر به پا شود تا پادشاه
جامه ی تازه را بپوشد و خلا یق ، همه او را در آن لباس ببینند .
مردم به عادت معمول در دو سمت خیابان ایستادند و پادشاه لخت
با آداب تمام با آرامش و وقار از برابر آنان عبور می کرد و دو نفر از خدمه
دربار دنباله لباس را در دست داشتند تا به زمین مالیده نشود و
درباریان ، رجال ، امیران و وزیران نیز با احترام و حیرت و تحسین
پشت پادشاه در حرکت بودند و مردم نیز با آنکه هیچ کدامشان
لباسی بر تن پادشاه نمی دیدند از ترس تهمت حرامزادگی ،
غریو شادی سر داده بودند و لباس جدید را به پادشاه تبریک میگفتند !
ناگاه کودکی از میان مردم فریاد زد : این که لباس بر تن ندارد !
این چرا لخت است ؟ هر چه مادر بیچاره اش سعی کرد او را از تکرار
این حرف منصرف کند نتوانست .
کودک دوباره به سماجت گفت : چرا پادشاه برهنه است ؟
کم کم یکی دو بچه ی دیگر نیز همین حرف را تکرار کردند و
بعضی از تماشاچیان با تردید این جرف را برای هم نقل کردند و
دیری نگذشت که جمعیت یکپارچه فریاد زدند که چرا پاشداه لخت است ؟
و چرا ... و چرا ... !!!
پینوشت : آری اینک هم تمدن غرب چنین وانمود می کند که می خواهد
برای انسان لباس بدوزد ، اما در حقیقت به جای آنکه لباس بر تن او کند
او را برهنه ساخته است و هیچ کس هم جرات نمی کند فریاد بر آورد
که لباسی در کار نیست و حاصل این همه مد و پارچه و چه و چه
برهنگی است .
همه می ترسند که مبادا خیاطان حقه بازی که زر و سیم را برده اند و
می برند آنان را به ناپاکی در اصل و نسب متهم کنند !!!
یا زهرا (س)